برخلاف اغلب نظرسنجیهای انجام گرفته مبنیبر احتمال پیروزی هیلاری کلینتون، دونالد ترامپ پیروز انتخابات ریاستجمهوری آمریکا شد؟
نظرسنجیهای برگزارشده از سوی موسسههای رسانهای آمریکا براساس رویکرد طبقه متوسط شهری شکل گرفته است. بسیاری از روشنفکران و گروههای وابسته فضای ساختاری ایالاتمتحده از هیلاری کلینتون حمایت بهعمل میآوردند. واقعیت آن است که ادبیات و رویکرد ترامپ ماهیت انتقادی پرشدتی نسبت به ساختار سیاسی دارد. بنابراین طبیعی بهنظر میرسد که مخاطبین ترامپ نیز توجه چندانی به سازوکارهای سنجش نهادهای رسانهای نداشته باشند.
شبکه خبری سی.ان.ان برای تاثیرگذاری بر افکار عمومی تلاش کرد تا موجهای ضدترامپ را گسترش دهد. در این ارتباط میتوان به برنامه تهیهشده از سوی فرید زکریا با عنوان جی.پی.اس اشاره داشت. در این برنامه فرید زکریا از شدیدترین انتقادات رسانهای علیه ترامپ استفاده کرد. تا پنج نوامبر 2016 نیز تصویری از نقشه آمریکا در شبکه سی.ان.ان به نمایش درآمده بود که موقعیت هیلاری کلینتون در کسب کارت الکترال در فضای انتخاباتی را برجسته میساخت. به همین دلیل است که برخی از تحلیلگران ایرانی که صرفا اطلاعات تحلیلی خود را از شبکههای خبری آمریکا دریافت میکردند، این احساس را داشتند که هیلاری پیروز میشود، درحالیکه واقعیت انتخابات آمریکا «اعتراض علیه ساختار» بود.
ادبیات انتخاباتی ترامپ چنین ویژگیهایی را داشته و بهمفهوم آن است که ترامپ میتواند احساسات نهفته جامعه آمریکا را منعکس سازد و در زمان برگزاری انتخابات نیز واقعیتهای اجتماعی خود را منعکس ساخت. نیروهای حاشیهای جامعه توانستند اعتراض خود را نسبت به عدم تعادل و توازن اقتصادی در جامعه آمریکا منعکس سازند. ادبیات ترامپ نهتنها علیه هیلاری و یا سایر کارگزاران اجرایی آمریکا بود، بلکه باید چنین رویکردی را نمادی از ادبیات انتقادی نسبت به ساختار سیاسی آمریکا دانست.
ظهور ترامپ نشان میدهد که ساختار اجتماعی و سیاسی آمریکا با نشانههایی از «آنومی» روبهرو شده است. آنومی یا بیهنجاری در شرایطی ظهور مییابد که ساختار اجتماعی، اعتماد عمومی خود را به نخبگان و نهادهای سیاسی از دست بدهد. شکلگیری این شوک اجتماعی را میتوان بهمنزله کاهش سرمایه اجتماعی در روند مشارکت و کنشهای انتخاباتی در آمریکا دانست. نظریهپردازانی همانند فوکویاما بر این اعتقاد هستند که سرمایه اجتماعی را میتوان مجموعهای از ارزشها یا هنجارهای غیررسمی مشترک میان گروهی از افراد دانست که با یکدیگر همکاری میکنند.
مشارکت انتخاباتی در هر کشوری، زمینههای لازم برای انعکاس برخی از نشانهها و نمادهای اجتماعی را بهوجود میآورد. به هر میزان که این نشانهها با فرهنگ سیاسی و الگوی کنش ساختاری یک کشور پیوند بیشتری داشته باشد، انتخابات ماهیت هنجاریتر خواهد داشت. انتشار فایل صوتی از سوی گروههای رقیب را میتوان بهعنوان واکنشی در برابر ادبیات دونالد ترامپ برای متهمسازی ترامپ دانست، درحالیکه چنین سازوکارهایی به نتیجه مطلوب برای پیروزی هیلاری کلینتون منجر نشد.
چنین مفاهیم و ادبیاتی زمینههای لازم برای انزجار نخبگان از ترامپ را بهوجود آورده است. درحالی که بسیاری از گروههای اجتماعی و شهروندان آمریکایی از ترامپ بهعنوان فردی با جسارت برای نقشیابی سیاسی و ساختاری یاد میکنند. بهرغم چنین فرآیندی واقعیت آن است که ترامپ منجر به کاهش سرمایه اجتماعی نخبگان در فضای افکار عمومی جامعه و ساختار حزبی آمریکا شده است. وقتی که در فضای رقابتهای انتخاباتی نوامبر 2016 ترامپ به پیروزی میرسد، بهمعنای آن است که میزان اعتماد شهروندان به نخبگان سیاسی کاهش یافته است.
پیروزی ترامپ در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا را میتوان انعکاس فضای ادراکی و ساختاری جامعه دانست. نظام اجتماعی آمریکا در وضعیت بیاعتمادی نسبت به ساختار، کارگزاران و الگوی مدیریت اجتماعی قرار دارد. ادبیات سیاسی بهکار گرفته شده از سوی گروههای رقیب منجر به اعتراض برخی از نظریهپردازان همانند فوکویاما و استفانو الت گردیده است. والت در نشریه «فارن پالیسی» به تبیین فضای ادراکی جامعه آمریکا در فرآیند رقابتهای انتخاباتی پرداخته و به این جمعبندی رسیده که هیچ یک از کاندیداها صلاحیت حضور و نقشآفرینی در روز انتخابات در 8 نوامبر 2016 را ندارند.
بیان چنین رویکردهایی هیچ تاثیری در اراده سیاسی ترامپ بهجا نگذاشت. ترامپ بهگونهای صحبت میکرد که گویی به او الهام شده که در انتخابات پیروز میشود. براساس چنین ادراکی، نیروهای حاشیهای آمریکا که بخشی از آنان را میتوان در چارچوب «جنبش تیپارتی» و همچنین «جنبش والاستریت» تحلیل کرد، در روز انتخابات از ترامپ حمایت بهعمل آوردند. حتی تلاش مدونا، جنیفر لوپز، باراک اوباما و میشل اوباما نیز نتوانست زمینههای پیروزی هیلاری را بهوجود آورد.
شما پیروزی ترامپ را پیروزی یک فرد پوپولیسم میلیاردر قلمداد میکنید یا پیروزی یکی از اعضای حزب جمهوریخواه؟
پیروزی ترامپ بیانگر این نکته است که هرگاه ساختار سیاسی و اجتماعی کشورها با نشانههایی از بحران روبهرو شود، زمینه برای ظهور نیروهای حاشیهای بهوجود میآید. ترامپ را نمیتوان بهعنوان فردی دانست که در ساختار حزب جمهوریخواه از ریشه و اعتبار لازم برخوردار بوده باشد اما وی توانست موقعیت خود را در چارچوب ادبیات انتقادی از ساختار ارتقا دهد. تمامی فرآیندهای یاد شده نشان میدهد که ترامپ از سکوی حزب جمهوریخواه برای ارتقای موقعیت خود بهره گرفت. ادبیات پوپولیستی و رویکرد ساختارستیز ترامپ نقش موثری در پیروزی انتخاباتی وی داشته است.
با توجه به برخی از صحبتهای ضدحاکمیتی ترامپ و جلب آرای کسانی که از ساختار حاکمیت و احزاب در آمریکا ناراضی بودند، اکنون پیروزی ترامپ چه تبعاتی برای ساختار حکومت و احزاب در آمریکا در پی خواهد داشت و آیا منجر به ایجاد چنددستگی و تنش درون حاکمیت خواهد شد؟
اگرچه ترامپ تاکنون از ادبیات ساختارشکنانه برای ارتقای موقعیت خود بهره گرفته اما واقعیتهای ساختاری آمریکا نشان میدهد که نامبرده از این بهبعد در چارچوب نهادها، قواعد، فرهنگ و ساختار سیاسی آمریکا ایفای نقش میکند. ضرورتهای اجماعسازی در آمریکا را میتوان بهعنوان بخشی از قواعد ساختاری دانست. از این مقطع زمانی بهبعد، ترامپ تلاش خواهد کرد تا موقعیت خود را در ساختار سیاسی تثبیت کند. پیروزی ترامپ زمینه توجه نخبگان بوروکراتیک و ساختاری آمریکا به پدیده جدید ریاستجمهوری را افزایش خواهد داد.
رقابتهای انتخاباتی و ادبیات ترامپ، بهگونه اجتنابناپذیر زمینههای لازم برای شکلگیری «بحران اعتماد» را فراهم میسازد. در فضای بحران اعتماد هر نیروی اجتماعی تلاش میکند تا از سازوکارهای افراطی یا انفعالی استفاده کند. تحلیل انتخاباتی بیش از آنکه مبتنی بر نشانههایی مبتنی بر فرهنگ سیاسی، ساختار سیاسی و انتظارات گروههای اجتماعی باشد، معطوف به آن است که جامعه و نخبگان در وضعیت بحران و تضاد فراساختاری قرار گرفتهاند.
شاید بتوان وضعیت موجود را پایان فضایی دانست که «سی رایت میلز» از آن بهعنوان «نخبگان قدرت» یاد کرد. نخبگانی که دارای ادبیات، انسجام، ساختار درونی همبسته و الگوهای رفتاری راهبردی هستند. به همین دلیل است که ادبیات و روند رقابتهای انتخاباتی بهویژه مناظرههای شکلگرفته را میتوان بهمنزله پایان نخبهگرایی سازمانیافته در ساختار سیاسی آمریکا دانست. اگرچه در ایالات متحده هنجارهای اجتماعی قوی و نشانههایی از جامعهپذیری سیاسی مشاهده میشود، اما در فضای موجود هنجارهای اجتماعی نمیتواند زمینههای لازم برای اعتماد به احزاب، نهادها و فرآیندهای انتخاباتی را بهوجود آورد. جامعه و ساختار باید در ابتدا به نخبگان باور داشته باشد، آنگاه به آنان اعتماد پیدا کرده و در روند مشارکت انتخاباتی قرار میگیرند. اگرچه سرمایه اجتماعی و جامعه مدنی را میتوان بهعنوان بخشی از منابع مشروعیتساز قدرت در فرآیندهای رقابت سیاسی و انتخاباتی دانست، اما واقعیت آن است که هماکنون نشانههایی از ابهام در اعتماد اجتماعی شهروندان آمریکایی نسبت به کاندیداها وجود دارد. لازم به توضیح است که روندهای تودهگرایی و پوپولیسم ایجادشده در روند رقابتهای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، میتواند شکل جدیدی از سرمایه اجتماعی را منعکس سازد که مبتنی بر کنش همکاریجویانه نبوده و زیرساختهای نفرت و انتقام را منعکس میسازد.
در انتخابات نوامبر 2016 میتوان نشانههایی از رویارویی نخبگان حزب جمهوریخواه و گروههای محافظهکار را با ترامپ مشاهده کرد. چنین فرآیندی نشان میدهد که ترامپ دارای مخالفین جدی در حوزههای مختلف اجتماعی، سیاسی و حزبی است. به همانگونهای که ترامپ دارای پایگاه اجتماعی متنوع و فراگیر است، مخالفین متنوعی را نیز فراروی خود خواهد داشت. شاید بتوان ظهور ترامپ را نشانهای از انحطاط در هویت حزبی و نسلی در آمریکا دانست. هویتی که تحت تاثیر موجهای نخبهگرایانه شکل گرفته و تلاش دارد تا از فردی حمایت کند که با ساختار نخبهگرا و محافظهکار آمریکا هماهنگی چندانی ندارد.
اصلیترین مخالفین ترامپ را میتوان در درون حزب جمهوریخواه جستوجو کرد. بسیاری از نیروها و گروههای محافظهکار که دارای نگرش امنیتگرا بودند، ترامپ را بهمثابه نشانهای از «کمدی دموکراسی» مینامند. مفهوم کمدی دموکراسی از سوی افرادی همانند ریچارد پرل، کنث پولاک و داگلاس فیث بهکار گرفته شده است. افراد یادشده بر این اعتقادند که دموکراسی آمریکایی دارای ناکارآمدی و ضایعاتی بوده که نشانه آن را میتوان در ظهور افرادی همانند ترامپ جستوجو کرد.
گروه دوم در درون حزب جمهوریخواه مربوط به افرادی است که در گذشته از جایگاه اجرایی و ساختاری برخوردار بودهاند. افرادی همانند جورج بوش پدر، جورج بوش پسر، لورنس ایگل برگر و جیمز بیکر در زمره این گروه از منتقدین ترامپ هستند. آنان بدون آنکه از هیلاری کلینتون حمایت بهعمل آورند، اعلام داشتهاند که هیچگونه مشارکتی در حمایت از ترامپ انجام نخواهند داد. این گروه از کارگزاران اجرایی در روند برگزاری کنوانسیون ملی حزب جمهوریخواه مشارکت نکرده و از تد کروز رقیب انتخاباتی ترامپ از حزب جمهوریخواه بهدلیل حمایت نسبی از ترامپ انتقاد بهعمل آورند.
رایدهندگانی که به ترامپ رای دادند، بیشتر متعلق به چه اقشاری از جامعه هستند و چه کسانی در روز انتخابات با رایهای پیشبینی نشدهشان راه ورود ترامپ به کاخ سفید را هموار کردند؟
بخشی از رایدهندگان ترامپ به طبقه اجتماعی حاشیهایشده تعلق دارند. بخشی دیگر شامل گروههایی هستند که ساختار سیاسی آمریکا را بهعنوان نماد قدرت گروههای یک درصدی میدانند. نیروهای اجتماعی دیگری نیز در حمایت از ترامپ ایفای نقش کردند که با قانون منع آزادی حمل اسلحه مخالفت داشتند. باراک اوباما بر این اعتقاد بود که قانون محدودسازی حمل اسلحه میتواند مانع از خشونتهای اجتماعی آمریکا شود. درحالیکه دونالد ترامپ چنین قانونی را بهعنوان نماد مقابله با اراده و آزادی اجتماعی آمریکا میدانست.
پیروزی ترامپ نشان میدهد که نظام سیاسی و اجتماعی آمریکا در روند پوستاندازی ساختاری است. بسیاری از نشانههای فرهنگ سیاسی و ارزشهای بنیادین آمریکا تحت تاثیر مفاهیم پوپولیستی و گروههای حاشیهای قرار گرفته است. بسیاری از گروههای حاشیهای از ترامپ و ادبیات انتقادی وی در برابر گروههای ساختاری در روز انتخابات حمایت بهعمل آوردند. این دوره از رقابتهای انتخاباتی آمریکا را میتوان در قالب نشانههایی از پادگفتمان پوپولیستی ترامپ در برابر گفتمان ساختارگرایی و پلورالیسم آمریکایی دانست. روندی که شاید بتوان آن را واقعیت اجتنابناپذیر دموکراسیهای نخبهگرا دانست. چنین روندی بهمفهوم انتقام جامعه از نخبگان و ساختار نخبهگرای آمریکایی تلقی میشود.
واقعیت آن است که جامعه و شهروندان آمریکایی تمایلی به انتخاب رئیسجمهوری که دارای تردید است و یا اینکه از سازوکارهای هیجانی برای انتخاب سیاسی بهره میگیرد، نخواهند داشت. حمایت از لایههای آسیبدیده اقتصادی از طریق سیاستهای مالیاتی را میتوان بهعنوان بخش دیگری از رویکرد اجماعساز ترامپ برای کسب حمایت گروههای اجتماعی در 8 نوامبر 2016 دانست. در شرایط موجود، محورهای اصلی سیاست خارجی ترامپ را اعاده قدرت ایالات متحده برای ایفای نقش موثر در سیاست بینالملل تشکیل میدهد.
ادبیات ترامپ نشانههایی از تلاش پایانناپذیر برای اعتمادسازی در ساختار داخلی آمریکا و فضای بینالمللی را منعکس میسازد. چنین نشانههایی بود که گروههای حاشیهای آمریکا را برای رای ترامپ وارد کارگزار انتخاباتی کرد. افزایش میزان مشارکت در رقابتهای انتخاباتی آمریکا نسبت به سال 2012 را میتوان نشانهای از ارتقای پایگاه اجتماعی ترامپ بهعنوان نیروی انتقادی از ساختار سیاسی آمریکا تلقی کرد. رایدهندگان حاشیهای و بخش قابل توجهی از کسانی که در دوران انتخاباتی گذشته شرکت نمیکردند، در این دوره از انتخابات رای خود را به ترامپ دادند.
باتوجه به اینکه ترامپ سابقه سیاسی ندارد، اکنون بحث سیاست خارجی چقدر برای او اولویت خواهد داشت و رئیسجمهور جدید آمریکا چه دستورکارهایی را دنبال خواهد کرد؟
نگرش سیاست خارجی ترامپ براساس اندیشههای «رابرت کیگان» شکل گرفته است. کیگان بر این اعتقاد است که قدرت بهعنوان محور اصلی سیاست و جهتگیری سیاسی آمریکا محسوب میشود. به همین دلیل است که ترامپ از سازوکارهایی بهره میگیرد که نشانههای کنش تهاجمیآن را ارتقا میدهد. کنش تهاجمی ترامپ در حوزه خاورمیانه از انعکاس بیشتری برخوردار خواهد بود. واقعیت آن است که تغییر در الگوی رفتاری سیاست خارجی آمریکا در زمان محدودی حاصل نمیشود؛ هر چند که ترامپ بعد از پیروزی انتخاباتی به این موضوع اشاره داشت که آمریکا تلاش میکند تا با تمامیکشورهای جهان روابط سازندهای داشته باشد. ویژگیهای شخصیتی ترامپ نیز چنین نشانهای را منعکس میسازد. ترامپ بهعنوان فردی تاجرمسلک که دارای موقعیت اقتصادی ویژهای در ساختار سیاسی آمریکا است، تلاش میکند تا موضوع سیاست جهان را نیز براساس نشانههایی از بهینهسازی تحرک راهبردی پیگیری نماید. ترامپ تمایلی به پرداخت هزینه امنیتی برای رشد اقتصادی اروپا نخواهد داشت.
ادبیات سیاسی و سیاست خارجی ترامپ بهگونه تدریجی ماهیت ساختاری پیدا میکند. هماکنون انتخابات و رقابتهای انتخاباتی در آمریکا پایان گرفته و دوران جدیدی آغاز شده که مبتنی بر عملگرایی نخبگان و کارگزاران سیاسی خواهد بود. سخنرانی ترامپ در «مرکز منافع ملی واشینگتن» نشان داد که نامبرده از عملگرایی لازم برای شیفت گفتمانی برخوردار است. سخنرانی 27 آوریل نشان داد که ترامپ تلاش همهجانبهای را به انجام میرساند تا موضوع مربوط به منافع و امنیت ملی آمریکا را براساس نشانههایی از کنش قدرتمحور شکل دهد.
محور اصلی سخنرانی سیاست خارجی ترامپ را میتوان انتقاد از رویکرد سیاست خارجی اوباما در دورانی دانست که هیلاری کلینتون مسئولیت وزارت امورخارجه کشور را عهدهدار بوده است. ادبیات و مواضع سیاسی ترامپ بعد از پیروزی در روند انتخابات ریاستجمهوری نشان میدهد که فاز جدیدی از بازی سیاسی و بینالمللی آغاز شده که معطوف به سیاست قدرت است. از این بهبعد، ترامپ از مفاهیمیبهره میگیرد که با رویکرد و جهتگیری حزب جمهوریخواه هماهنگی دارد. محورهای اصلی سیاست خارجی ترامپ، اعاده قدرت ایالاتمتحده برای ایفای نقش موثر در سیاست بینالملل بوده است. ادبیات ترامپ نشانههایی از اعتمادسازی در ساختار داخلی آمریکا و فضای بینالمللی را منعکس میسازد.
۱۳۹۵ آذر ۲۱, یکشنبه
تحلیلی بر انتخابات امریکا
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر