۱۳۹۵ آذر ۲۸, یکشنبه

امربه معروف سلاح جنایتکاران ومزدوران رژیم ایران

انقلاب 1357 ،. یک عقب گرد دوران مدرن از ترادف انقلاب و ترقی بود، همسانی ای که از زمان انقلابات 1775 آمریکا و 1789 فرانسه،  اصل فرض شده  است،. یعنی که با انقلاب 1357 ایران، این ترادف معکوس  شده، و جهان شاید به امانوئل کانت دیگری نیاز داشته باشد، تا این برگشت را فرموله کند، وقتی که واپس گرائی ، و نه ترقی، ویژگی اساسی یک انقلاب سیاسی عصر حاضر، در ایران بوده است.

قابل ذکر است که قبل از زمانیکه انقلابات آمریکا و فرانسه اتفاق افتادند،  کانت هیجگاه  درباره انقلابات چیزی ننوشت، و قبل از آن رویداد ها، وقتی درباره موضوعاتی نظیر درگیری های مسلحانه مینوشت، موضوع نوشته هایش جنگ و صلح بین دولت های مختلف بود، و نه انقلابات درونی یک رژیم.  تئوری کانت برای دولت ایده ال،  و حقوق فردی،  در ارتباط با وضعیت اجتماعی حاصل شده از طریق رفرم بود،  و *نه* انقلاب.

در نتیجه، پشتیبانی کانت از انقلابات آمریکا و فرانسه،  نه بخاطر تعلق خاطر وی به انقلاب بوده است.  در واقع، برعکس، با اینکه وی انقلابی *نبود*، از آن انقلابات حمایت کرد، *فقط* چونکه وی مشاهده کرد، که  ایده ال هائی که وی سالها ترویج نموده بود، نظیر حقوق فردی، در آن انقلابات بدست آمدند. در واقع آرزوی کانت این بود که،  این ایده الها،  از طریق رفرم حاصل شوند، و کوشش وی نیز برای کسب آنها از طریق رفرم در آلمان بود.  در نتیجه  حمایت وی از آن انقلابها،  به این دلیل نبود که وی انقلابی بود، که نبود، بلکه به خاطر ایده الهای مترقی بود،  که آن انقلابها در خواستهای خود میجستند.  بیشتر در پائین بحث می شود، اما اجازه دهید که اول،  نکته اصلی بحث خود را درباره انقلاب 1357 ایران، توضیح دهم.

همانگونه که در "ترقی خواهی در عصر کنونی" نوشتم، نه آنکه همه نیروهای فعال در انقلاب 1357، اهداف ارتجائی دنبال میکردند، اما نیروهای اصلی  انقلاب،  در *پی*  اهداف واپسگرا بودند. در مقایسه، نیروهای اصلی انقلابهای آمریکا و فرانسه،  در پی اهداف مترقی، نظیر حقوق فردی، جامعه مدنی، و انصاف بی طرفانه بودند.  لارم بتذکر است که بالعکس،  در آن انقلابها نیز،  نیروهای دیگری بودند  که در پی اهداف ارتجائی بودند،  ولی آن جریانات واپسگرا، نیروهای اصلی انقلابات آمریکا و فرانسه *نبودند*.

اساسأ نیروهای اصلی انقلاب 1357 ایران،  *ضد* حقوق اجتماعی فرد  بودند، و حتی رژیم شاه، که آنها بر ضدش بودند، به آزادی های اجتماعی (نه آزادی های سیاسی)،  بیش از این نیروها احترام میگذاشت. این است که اسلامگرایان، از همان نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب 1357،  شروع به زدودن حقوق فردی کردند، با شعار "یا روسری یا تو سری"، وقتی که اولین تظاهرات زنان در تهران، یک ماه پس از بهمن 57 برگزار میشد.

و اسلامگرایان از اصل اسلامی "امر به معروف و نهی از منکر" میگفتند، یعنی یکی از اصول اسلامی که تحت رژیم جمهوری اسلامی به قانون رفتار اجتماعی در ایران تبدیل شده است.  این اصل  برای سرکوبی حقوق فردی اجتماعی شهروندان در ایران، بوسیله پاسداران انقلاب اسلامی،  و پلیس اخلاقی،  به اجرا گذاشته شده، و این چنین ارگان های دولتی جمهوری اسلامی،  عهده دار پاسداری فضائل جامعه، و مسول تنبیه برای گناهان و معاصی مردم هستند.

اگر در زمان رژیم شاه، تنها حقوق سیاسی فرد سرکوب میشد،  دولت جدید جمهوری اسلامی به حقوق سیاسی بسنده نکرده،  و برای چگونه خوردن، آشامیدن، لباس پوشیدن، یا روابط جنسی داشتن مردم هم تعیین تکلیف کرده، و حتی تصمیم میگیرد که مردم در خانه خود هم چگونه زندگی کنند.

یک چرخش ارتجاعی کامل زندگی اجتماعی در ایران،  با انقلاب 1357 ؛ به ظهور رسید، که در رأسش حضور پر قدرت اسلامگرایان در انقلاب بود، علت این امر هم این واقعیت بود که شاه جلوی شکل گیری سازمان های دموکراتیک را برای سه دهه قبل از انقلاب 1357 ، در ایران سد کرده بود،  و به این شکل  مساجد را از چالش نیروهای سکولار آزاد گذارده، و به اینگونه مساجد به مراکز مقاومت در برابر رژیم شاه مبدل شدند.

وقتی به انقلاب های فرانسه و آمریکا دقیق تر بنگریم، گرچه درآنها نیز، در سوی انقلاب،  برخی نیروهای ارتجاعی حضور داشته اند، *اما* نیروهای اصلی در طرف انقلاب، اهداف مترقی را دنبال میکرده اند، نظیر *حقوق فردی* و جامعه مدنی.  در صورتیکه در انقلاب 1357 ایران، گرچه برخی نیروهای مترقی در طرف انقلاب حضور داشته اند، اما نیروهای اصلی انقلاب ، اهداف ارتجاعی سرکوب *آزادی های فردی* و جایگژینی جامعه مدنی با امت اسلامی را دنبال میکرده اند.

به عبارت دیگر، انقلابهای فرانسه و آمریکا، شکل دهنده ایده ال هائی شدند،  که کانت در نوشته هایش، از طریق رفرم خواستار شده بود.  اساسا مترقی بودن، ربطی به رفرمیست یا انقلایی بودن ندارد، و همانگونه که ذکر مردم، امانویل کانت تئوریسین اصلی ترقی خواهی درعصر روشنگری، فکر میکرد درآلمان،  از طریق رفرم به ایده آلهای خود در زمینه آزادی های فردی نایل خواهد شد،  هر جند فردریک ویلیام دوم،  جانشین فردریک کبیر،  و برعکس  فردریک کبیر، احترامی برای حقوق فردی قائل نبود، و نگاشتن درباره مذهب را برای کانت، پس از نگارش کتاب "مذهب در محدوده فقط خرد" در سال 1793 ، ممنوع کرد،  وکانت تا زمانی که فردریک ویلیام دوم زنده بود، در مورد مذهب کتابی منتشر نکرد.

در نتیجه اتفاق تاریخ است که ایده الهائی که کانت در نظر داشت،  زودتر در آمریکا و فرانسه از طریق انقلاب حاصل شدند، و نه از طریق رفرم،  آنگونه که وی در آلمان امیدوار بود اتفاق افتد.  جنین است که وقتی در فرانسه،  انقلاب مردم را قادر به دستیابی به اهداف مترقی نظیر آزادِهای فردی نمود،  کانت از انقلاب دفاع کرد، همانگونه که ذکر کردم،  نه چون انقلابی بود، که نبود، بلکه چون اهداف انقلاب را مترقی مید ید.

کانت یک مظهر فردی با اندیشه دموکراتیک بود،  که هم و کوشش وافرش برای عمل سیاسی از طریق *فرمانبرداری* مدنی بود، و تنها دلیل پشتیبانی اش از انقلاب های آمریکا و فرانسه ، آن بود که وی میدید که این انقلابات ایده الهائی را که برای یک دولت مدرن لازم است  را، تحقق بخشیدند، و نه چون وی نافرمانی مدنی یا انقلاب را ترویج میکرد، که نمیکرد.

برای کانت، *ترقی* مهم بود، چه از طریق رفرم یا انقلاب، گرچه وی ترجیح میداد که ترقی از طریق رفرم حاصل شود. به عبارت دیگر یک انقلاب همانقدر میتواند ارتجاعی باشد که یک رفرم.   و بالعکس، یک انقلاب میتواند همانقدر مترقی باشد که یک رفرم.

در مقایسه، بسیاری از آنان که از انقلاب 1357 ایران پشتیبانی کردند،  *فراموش* کردند که چه *ایده الهائی* را انقلاب دنبال میکرد، و نپرسیدند که آیا آن ایده الها مترقی هستند یا ارتجائی، و آنها از آن ایده آلها حمایت کردند، فقط بخاطر آنکه در جهت انقلاب برای سرنگونی رژیم دیکتاتوری و فاسد شاه بودند، و نه به خاطر آنکه اهداف مترقی و دموکراتیک برای آینده ایران در آن ایده آلها بیان میشد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر