۱۳۹۵ آذر ۲۸, یکشنبه

اشتباه کارتر ایران را صد و پنجاه سال به عقب برد

توسعه مترقی در جهان مدرن، پا به پای مبارزه برای شکل دادن جامعه باز انجام میشود.  قابل ذکر است که  برخی از آن هائی که به تصورشان انقلاب 1357 ، نتیجه نسیم حقوق بشر کارتر است، از زمان انقلاب تا امروز،  کارتر و آمریکا را برای عدم ایجاد اهرمهای لازم برای کنترل آزادیها محکوم کرده اند، و بالنتیجه فکر میکنند انقلاب ایران به حکومت اسلامگرایان منتج،  که از آزادی برای کشتن آزادی استفاده میکند، چونکه به خیال آنان،  آمریکا آزادی ها را از بند رها ساخت، بدون آنکه بتواند از دموکراسی حمایت کند.

البته، در مورد ایران، گرچه خط مشی کارتر در پایان کار، حمایت از اسلامگرایان بود، و این خط مشی به غلبه نهائی اسلامگرایان در ایران کمک کرد، اما جنبش ایران کار آمریکا نبود، که آمریکا بتواند به "لجام گسیختگی"  آزادی ها، در زمان سقوط شاه، مهار بزند، چه با سیاست مناسب و چه نامناسب، و دولت موقت و نیروهای سیاسی 57 را بیشتر بایستی سرزنش کرد، که در انقلاب تسلیم اراده اسلامگرایان شدند، همانگونه که در "چرا شیعی گری به پرچم انقلاب 1357  ایران" تبدیل شد، ذکر کرده ام.

تلقی کردن انقلاب 1357 ، به عنوان یک کودتا،  از سوی برخی از سلطنت طلبان و دیگرااند تنها به این معنی است که آنها هنوز این واقعیت را درک نکرده اند، که انقلاب مترادف ترقی *نیست*، و از آنجا که آنها انقلاب 1357 را واپسگرا مییابند، کراهت دارند که آنرا انقلاب بنامند، و آنرا کودتا میخوانند، گوئی که انقلاب همیشه چیزی مترقی و خوب است، در صورتیکه آنگونه که توضیح دادم، همیشه چنین نیست، نه برای همه انقلابها،  و نیز نه برای همه رفرم ها.

برای برخی دیگر از صاحب نظران، دلیل آنکه آنها انقلاب 1357 را کودتا میخوانند، به این خاطر است که میخواهند مسائل ایران را به تقصیر نیروهای خارجی بیاندازند، و نمیخواهند باور کنند که این توسعه ارتجاعی،  یک رویداد داخلی بوده است. دوباره تکرار کنم که نگریستن به خیزش 1357 به مثابه انقلاب، و نه یک کودتا، و دیدن آن بشکل یک رویداد داخلی، و نه یک توطئه خارجی، به معنی تلقی آن بمثابه  یک رویداد "خوب" و مترقی نیست.

همانگونه که اشاره شد، تحول 1357 را رویدادی *ارتجاعی* میبینم، گرچه از نظر اینجانب یک *انقلاب*بوده و آنرا تحولی داخلی بوسیله خود ایرانیان ارزیابی میکنم. نه توطئه ای خارجی.

وقتیکه جهان بسوی جامعه فراصنعتی در حال ترقی است، ایران به دست نیروهای ارتجاعی ای سقوط کرده است،  که در پاسخ به مسائل واقعی توسعه در ایران، جز یک عقبگرد ارتجاعی،  برای جامعه به ارمغان نیاورده اند، و  طی سه دهه قبل از انقلاب 1357، در دوران دیکتاتوری شاه، به دلیل سرکوب نیروهای سکولار توسط رژیم شاه، اسلامگرایان بدون چالش رشد کردند، و معنی اش آن بود که در جامعه،  هیچ تشکیلات اجتماعی و سیاسی با قدرتی که بتواند با مسجد رقابت کند در زمان انقلاب وجود نداشت، و اینگونه مسجد به مرکز انقلاب و تشکیلات رهبری آن مبدل شد.

انقلاب 1357 ، سمبل یک پاسخ ارتجاعی به بحران جامعه صنعتی بود، در شرایط عدم وجود نیروهای اجتماعی و سیاسی آینده نگر،  که بتوانند توسعه آلترناتیوی را بسوی جامعه فراصنعتی رهبری کنند.  ایران کشوری بود که زمانی تصمیم گیری برای یک آلترناتیو برای آینده خود را پیش روی خود قرار داد، که در جهان راه آینده، دیگر راه حل های سرمایه داری یا کمونیستی جامعه صنعتی نبود، چرا که آن راه حل ها در سالهای پایانی 1970 دیگر کارآئی نداشتند، و تشکیلاتهای سکولار جدید، با پلاتفورم جدید در فراسوی راه های کهنه سوسیالیسم و سرمایه داری نیز در آیران موجود نبودند، و همه این خلأ،  به پیروزی نیروهای ماقبل صنعتی کمک کرد.، که خود را به مثابه آلترناتیو بحران جامعه صنعتی،  بمثابه انتخاب موثردر سال 1357 ارائه میکردند.

از این تئوری که انقلاب ایران،  یک انقلاب *عمده* ارتجاعی در عصر ما بوده است،  چه نتیجه میشود؟  بسادگی نتیجه اش این است که آینده نگر ها بهترین دورنما را برای ایران و منطقه دارند.

درست است که در این عصر و زمان، هرکس میتواند راههای سرمایه داری یا سوسیالیستی را هنوز بیازماید، اما نتیجه اش تجربه شکست خورده دیگری خواهد شد،  نظیرآنچه دولتهای زیادی در آمریکای لاتین،  یا در مزارع مرگ کامبوج ، و یا دولت های سوسیالیستی نظیر ویتنام دوباره آزموده اند و به شکست انجامیده اشت.  آن کشورها به جامعه ماقبل صنعتی عقب نرفته اند، اما آلترناتیوهای  سرمایه داری و سوسیالیستی جامعه صنعتی را دوباره در این عصر و زمان آزموده اند،  و نتیجه بسادگی شکست بوده و شکست.

تجارب بالا نشان میدهد که آلترناتیو فراسوی جامعه صنعتی لازم است، راه حلی فراسوی هم شکل سرمایه داری،  و هم شکل سوسیالیستی جامعه صنعتی گذشته، تا که این جوامع را بسوی جامعه فراصنعتی به پیش ببرد، تا که با معضلات توسعه در دنیای کنونی دست و پنجه نرم کنند.

آنها که به دنبال آلترناتیو فراسوی جامعه صنعتی در ایران هستند،  دو راه دارند. یا که به راه حل ماقبل صنعتی برسند، که اسلامگرایان یا سلطنت طلبان در رأس آن چنان طرح هائی قرار خواهند گرفت، یا آنها بایستی آینده نگر باشند، که فراسوی سنت های لیبرالی و سوسیالیستی رفته، و برای جامعه فراصنعتی برنامه بریزند.

متأسفانه  نیروی آینده نگر،  تقریبأ در سال 1357 وجود نداشت،  و حتی سه سال بعد از آن، اولین شکوفه های اندیشه آینده نگری، بشدت با مخالفت و تهدید خود اپوزیسیون مترقی روبرو شدن، اپوزیسیونی که اساسأ چپ گرا بود، و حتی اینجانب را بخاطر طرح اینگونه بحث ها درباره دکترین چپ،  به مرگ تهدید کردند، بخاطر شک در جمود فکری کمونیستی ای که آنها چون یک مذهب دنبال میکردند.

سه سال پیش درباره درس انقلاب 1357 نوشتم،  که مهمترین درسی که اپوزیسیون در انقلاب 1357 آموخت،  این بود که سرنگونی رژیم سخت ترین کار نبود،  و داشتن برنامه و سازمان پس از پیروزی تحول،  اصل مشکل است.

در همانجا نوشتم که هیچ اکسیر سریعی برای آنهائی که واقعأ برای دموکراسی و پیشرفت ایران میکوشند وجود ندارد، و پس از انقلاب 1357، اپوزیسیون دریافت که چقدر نمیداند، در ارتباط با مسائلی که در پیش پای ایران قرار دارند، وقتیکه اپوزیسیون سالها پیش از انقلاب، همه سالهای خود را به پلمیک صرف کرده بود، و نه به کار جدی تئوریک،  برروی موانع واقعی پیشرفت ایران،  بسوی قرن 21 ، معضلاتی که رشد ایران را سد کرده اند پس ما باید اندیشه خود را بر روی موانع پیشرفت و ترقی میهنمان و بر طرف کردن این موانع بگذاریم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر