۱۳۹۵ دی ۲۵, شنبه

حرف دل

                   { حرفے براے گفتن دارم.... }

خوبان سلام... آرزوی سلامتی و سعادت دارم برای تک تک شما عزیزان همیشه همراه.
.
متاسفانه رخت بستن بسیاری از ارزش ها از زندگی و ظهور صفات نکوهیده در رفتار ما که مسبب آن زندگی ماشینی امروزی است باعث بوجود آمدن مشکلاتی عدیده ای در جامعه گردیده که بعضا دامن گیر خودمان یا سایر همنوعانمان شده. مسائلی که با شنیدن یا خواندن آنها به فکر فرو می رویم که ریشه این معضلات از کجا آب می خورد؟ غافل از آنکه این آب از سرچشمه گل آلود است و اگر بسیاری از اعمال روزمره من و شما را واکاوی کنیم می بینیم ماهم در کنار تمام علل دیگر در رشد آفات جامعه سهیم هستیم. امشب چاکرتان گذرا قلمی زده بر دو چالش از همین دست موضوعات، که امیدوارم باعث گردد قدری در رفتار خود بازبینی کنیم و قدری نسبت به جامعه خود احساس مسئولیت بیشتری داشته باشیم.
    ____________________________________
                
                      #کدوم_گوری_هستی؟

در واقع مشکل از جایی شروع شد که خرید مواد از خرید کارت شارژ آسان تر شد!!! جوان ها دیدن کار نیست؛ کارگرها دیدن بار نیست؛ گفتند پس اعتیاد هم عار نیست! روزها همه کارمند و هنرمند و پزشک، شب ها مهندس مواد... قوت قالب هم شد چای و نبات!!!
مشکل از جایی شروع شد که دیگه نه چیزی برای از دست دادن داشتیم و نه چیزی برای بدست آوردن.
مشکل از جایی شروع شد که ما چشم باز کردیم و دیدیم دیگه اون آدم سابق نیستیم. دیدیم فقط پول رو می شناسیم.
رحم و مروت و شفقت و نودوستی هم می اومدن و هی آشنایی میدادن و ما می گفتیم: ببخشید متاسفانه به جا نمیاریم!!!
یکم که اصرار می کردن می گفتیم اگر بیشتر مزاحم بشید زنگ می زنیم به پلیس ها... اونا هم مثل بیچاره ی گیر افتاده ی ته کوچه می دونستن بیخودی داد میزنن. اگه کسی هم بیاد به کمک ما میاد نه اونا.... اینطوریه که میگم همه ما گور کنیم!!!
حالا یه نفر امکانش رو داره و اینقدر میکنه تا میرسه به نفت؛ یکی هم نه، دو متر می کنه تا شب رو سر کنه. با این حال باید بترسیم از فاصله گورهای طبقاتی. باید بترسیم از روزی که کدوم گوری هستی؟ از یک سوال توهین آمیز به پرسیدن یه آدرس تبدیل میشه. واقعا ما کدوم گوری هستیم؟ از اعتیاد و فقر باید بترسیم و یه فکری کنیم تا خدای نکرده خودمون و شاید بچه هامون و البته دوستان و کلا عزیزانمون گور به گور نشن...!!!
از من گفتن بود؛ که فردا یه وقت نگید شاهرخ کدوم گوری بودی که نگفتی...!!!

                  #بهانه_هایی_برای_ماندن

زیرو رو کردن همه چیز یکی از علایق ما آدمهای مدرن و امروزی شده است ‌.
زیرو رو کردن فایل های شخصی موبایل کسی که ادعای دوست داشتنش را داریم .
زیرو روکردن کشوی اتاق پسرمان که تازگی بوی سیگار میدهد، زیرو رو کردن دفتر خاطرات دخترمان که چند ماهیست حالش عوض شده است .
زیرو روکردن این زیر و رو کردنه آن .
همش دنباله چیزی میگردیم که بهانه کنیم برای تردید برای در شک زندگی کردن.
تا به حال شده به جای زیرورو کردن آثار شک مان دستهایش را بگیریم به خودمان نزدیکش کنیم.
لحنمان را قاطع و چشمانمان را پر از عشق بدوزیم به هردو چشمش که ترس و نگرانی درش موج میزند.
نگاه کنیم و بگوییم جانم...
برایم مهم است که چرا کمی رفتارت عوض شده.
برایم مهم است اما نه مهم تر از تو.
خیالش را راحت کنیم که کنارش میمانیم،
خیالش را راحت کنیم که همراه روزهای سختش میمانیم
که نمیرویم؛ که دوروزه و نیمه راه نیستیم
خواستم بگویم یک وقتهایی جای شک های یواشکی دلواپسی هایت را روبه روی دلدارت بایست و داد بزن
باور کن یک وقتهایی همین که کسی بداند ازته دل مهم است...
همین باعث میشود خیالش تخت تر و دلش قرص تر شود به آینده ای که ادامه دادنش به تنهایی کاریست که از پس امثال ما بر نمی آید.

(

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر