۱۳۹۵ آذر ۷, یکشنبه
قسمت اول اعدامهای ۶۷
یرا اطلاعیه های زیادی بر علیه رژیم اسلامی منتشر گردیده و این رژیم را بخاطر کشتار در شورش های پس از انتخابات و جنایات کهریزک و تجاوزات جنسی متهم به جنایت علیه بشریت کرده
اند. افراد خوش نام و بد نام زیادی مانند شیرین عبادی و یا اکبر گنجی از فعالان و امضا کنندگان این فراخوان ها بوده و تلاش دارند تنها بخشی از نظام اسلامی را به عنوان جنایت کار بین المللی به جهانیان بشناساند. تلاش آشکار این جماعت اما در خدمت لاپوشانی جنایات بخش دیگری از رژیم اسلامی است که امروز لباس سبز پوشیده و پرچم حقوق بشر را در هوا می چرخاند قرار دارد.این خدمتگزاران بی «ریا» اما به عمد فراموش کرده اند بزرگترین جنایت رژیم در تابستان 67 و با همکاری گسترده و خالصانه سبز های امروزی و به فرمان امام راحلشان صورت پذیرفت.برای آن دسته از آزادگان که برایشان تاریخ جنایات رژیم اسلامی پس از 22 خرداد 88 شروع نشده این وظیفه ای غیر قابل چشم پوشی است که تمامی اعمال جنایت کاران رژیم اسلامی را در کلیت اش افشا کنند و به محاکمه بکشانند.برای تمامی مبارزان و بازماندگان این جنایت عظیم علیه بشریت متن نامه و فرمان امام امت را که الگوی هر دوجناح بوده و هست را بار دیگر منتشر می کنیم.
فرمان قتل عام توسط خمینیرمان قتل عام توسط خمینی
متن فرمان قتل عام زندانیان سیاسی ایران
» بسم الله الرحمن الرحيم«
از آنجا كه منافقين خائن به هيچ وجه به اسلام معتقد نبوده و هر چه مىگويند ازروى حيله و نفاق آنهاست و به اقرار سران آنها از اسلام ارتداد پيدا كردهاند، و باتوجه به محارببودن آنها و جنگهاى كلاسيك آنها در شمال و غرب و جنوب كشور باهمكاريهاى حزب بعث عراق و نيز جاسوسى آنان براى صدام عليه ملت مسلمان ما، و با توجهبه ارتباط آنان با استكبار جهانى و ضربات ناجوانمردانه آنان از ابتداى تشكيل نظامجمهورى اسلامى تاكنون، كسانى كه در زندانهاى سراسر كشور بر سرموضع نفاق خود پافشارىكرده و مىكنند محارب و محكوم به اعدام مىباشند و تشخيص موضوع نيز در تهران با راىاكثريت آقايان حجهالاسلام نيرى دامت افاضاته (قاضى شرع) و جناب آقاى اشراقى ) دادستان تهران) و نمايندهاى از وزارت اطلاعات مىباشد، اگر چه احتياط در اجماعاست، و همين طور در زندانهاى مراكز استان كشور راى اكثريت آقايان قاضى شرع، دادستانانقلاب و يا داديار و نماينده وزارت اطلاعات لازمالاتباع مىباشد، رحم بر محاربينسادهانديشى است، قاطعيت اسلام در برابر دشمنان خدا از اصول ترديدناپذير نظاماسلامى است،اميدوارم با خشم و كينه انقلابى خود نسبت به دشمنان اسلام رضايت خداوندمتعال را جلب نمائيد، آقايانى كه تشخيص موضوع به عهده آنان است وسوسه و شك و ترديدنكنند و سعى كنند [اشداء على الكفار] باشند. ترديد در مسائل قضائى اسلام انقلابىناديده گرفتن خون پاك و مطهر شهدا مىباشد. والسلام.
روحالله الموسوى
قتل وعام شصت وهفت
وردهایم.
ما خانوادههای کشتهشدگان دههی شصت در طی این سالها تحت سختترین شرایط بودهایم و میدانیم اگر این روال ادامه یابد آنچه که به ما رفته است به خانوادههای کشتارهای اخیر نیز خواهد رفت.
عزیزانمان را ربودند، شکنجه دادند و اعدام کردند. نه از زمان محاکمهی آنها اطلاع داشتیم و نه کسانی که آنها را محاکمه کردند دیدیم و نه جرم آنها را فهمیدیم. بعد از اعدامشان نه وصیتنامهیی از آنها دریافت کردیم و نه جنازه اشان را، و نه محل دفنشان را میدانستیم. پس از مدتها جستجو گفتند که عزیزانمان را در گورهای فردی و یا دستهجمعی در خاوران و یا قبرستانهای مشابه در شهرستانها، دفن کردهاند. امروز مخالفین توی تظاهرات با باتوم وگلوله کشته میشوند و یا در زندانهای رسمی و غیررسمی با وحشیانهترین شکنجهها و تجاوز جنسی روبرو هستند و اگر شانس بیاوریم شاید بتوانیم جنازههای آنان را تحویل بگیریم.
درطی این مدت
ما خانوادهها را نیز همانند عزیزانمان مورد اذیت و آزار قرار دادند. ما را از ادامه تحصیل محروم کردند. از کار اخراجمان کردند و راه هرگونه ترقی و پیشرفت را برما بستند. خانوادههایمان پاشیده شد و در این میان کسانی سکته کردند و یا دیوانه شدند. عدهزیادی مجبور به مهاجرت از مملکت خود شده و در غربت دچار افسردگی، فقر و بیماری شدند. به بازماندگان کشتارهای اخیر نیز اجازه نمیدهند بر مرگ عزیزانشان گریه کنند و یا در بارهاشان حرف بزنند. آنان را تهدید میکنند و راه گورستان را بر آنها میبندند. همان کاری را با آنها میکنند که با بازماندگان کشتارهای دههی شصت کردند.
حتی راه گورهایی که خود به ما آدرس داده بودند را بستند. زمانی درب خاوران را بستند. زمانی دیگر بدون بهانه قبرها را زیرو رو کردند و به جای گورها نهال کاشتند. اجازه ندادند حتی در خانههایمان مراسم بگیریم. ما و فرزندانمان را تهدید ودستگیر کردند. به مراسمی که در خانههای شخصی خود برگزار کرده بودیم حمله کردند و خانوادهها را تحت فشار گذاشتند که حتی در خانهها هم مراسم برگزار نکنند. و مگر امروز با مردم معترض غیر از این میکنند؟
بنابراین ما عدهای از خانوادههای جانباختگان دههی شصت از مردم آزاده و آزادی طلب ایران دعوت میکنیم برای همدلی و همدردی با بازماندگان کشتارهای دههی شصت و بازماندگان کشتارهای وقایع اخیر روز ششم شهریورساعت 9 صبح در سالگرد بیست ویکمین سال کشتار ِ جمعی زندانیان، در خاوران گردهم آیند. گردهمآیی ما برای طرح خواستهای زیر است:
1. پی گرد و محاکمهی مسببین کشتارهای دههی شصت، به ویژه اعدامهای دستهجمعی سال 67 و سرکوب، کشتار، شکنجه و تجاوزات حوادث اخیر
2. اعلام اسامی دفن شدگان دههی شصت در گورستان خاوران و اعلام اسامی کشتهشدگان و زندانیان وقایع اخیر
3. آزادی بدون قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی
4. الغای اعدام برای هر جرمی و شکنجه تحت هرعنوانی
5. دریافت کیفرخواست محکومین سیاسی و اعدام شدگان در طی این سی سال و افشای علت اعدام آنان
6. دریافت وصیتنامهاعدام شدگان
7. به رسمیت شناختن محل دفن اعدام شدگان سیسال حاکمیت اسلامی در تهران و شهرستانها و تحویل بدون قید و شرط کشته شدگان حوادث اخیر به خانوادهها و اجازهی برگزاری مراسم در منازل و یا سر خاک این کشته شدگان
8. اجازهی گذاشتن سنگ برقبر کشته شدگان
9. پیگرد ومحاکمهی عامرین و عاملین کسانی که اقدام به تخریب خاوران و گورستانهای مشابه در سایر نقاط ایران کرده و به آزار خانوادهها درطی این سالها پرداختهاند،
10. بازگرداندن حقوق شهروندی خانوادهها و متوقف کردن هرگونه محدودیت و محرومیت اجتماعی، سیاسی، فرهنگی واقتصادی در مورد آنان… و
11. پذیرش و حفظ گورستان خاوران و گورستانها و یا قبرهای مشابه در سایر نقاط کشور به عنوان سندی تاریخی از جانب نهادهای محلی و بینالمللی
26 مرداد 1388
۱۳۹۵ آذر ۶, شنبه
نگاهی برکتاب جاسوسی الله
تسازمان جاسوسی خمینی به نام ساواک الله
بايد سازمان امنیت آن را شناخت.
تمامى سرويس هاى جاسوسى و ضد جاسوسى دنیا بر اين انديشه پايور و
متحد هستند كه: آن كس كه نداند براى چه سرويسى كار مى كند و آن كس كه
براى سرويس ندانسته كار كند و مزد و حقوق و پاداشى مستقیم نگیرد، به
مراتب خدماتش بهتر خواهد بود. نسبت به كسانى كه شناسائى شده اند و
حقوق رسمى مى گیرند.
بهترين خدمت توسط عشاق پر احساس ناآگاه از خدمت به سرویس
جاسوسی
اينگونه استفاده از مردم براساس روانشناسى فرد و آنچه در پیرامون او قرار دارد
به كار گرفته مى شود.
کال ماموران و خدمتگذاران سرویسهای جاسوسی را میتوان به سه دسته
تقسیم کرد
نخست کسانیکه بطور رسمی اسخدام شده و با دريافت حقوق کار میکنند
دوم کسانی هستند که بعنوان مشاور و خبرچین و متخصص بدون برخوردار بودن
از بولتن حقوقی و ثبت نام رسمی کار میکنند
و سوم کسانی هستند که خدمات بزرگی به سرویسهای جاسوسی میکنند
بدون دريافت مزد و حتی بدون اطالع و آگاهی خودشان يعنی اين نوع افراد بدون
اينکه خودشان بدانند بهترين و بزرگترين خدمت را به سرویسهای جاسوسی
میکنند و اين گونه خدمات بمراتب نسبت به تالشهای دو گروه رسمی ديگر
کارساز تر میباشدhttp://adelefardb.blogspot.com
7
با شناخت کامل روانی خانوادگی اجتماعی انديشه ای و سیاسی از اين افراد
توسط نزديکان و يا دوستان و فامیل از افراد استفاده های فراوانی میشود حتی
در انجام عملیات خرابکاری و تروريستی نیز برای رد پا نگذاشتن از اين نوع افراد
غیر رسمی بهره برده میشود
مثال کینه ای کاذب و دشمنی لحظه ای کسی با کسی ديگر را آفريده و در پی
تحريک فرد مثال فالن رجل سیاسی بدست يک آدم روانی کشته میشود يا برای
از بین بردن سادات يک گروه کاذب متعصب ساخته میشود و عملیات انجام
میشود بدون اينکه گروه مذکور بداند و بفهمد که با چه بودجه ای و برای چه هدف
و با برنامه ريزی چه سرویس جاسوسی شکل گرفته است
همین نوع بهره وری از افراد و شخصیتهای پر شور و احساس ملی میهنی چپی
راستی پادشاهی و غیره طی سی سال گذشته از سوی سرویسهای
جاسوسی اهلل در رابطه با ايرانیان مهاجر بطور مرموز و حرفه ای و موثری در جهت
خنثی کردن جنبشها و همبستگیهای کارساز بطور موفقی دنبال شده است
جمع آورى اطالعات از هر كس و از هر چیز و در رابطه با هر مسئله اى كه فكرش
را بكنید مخزن اطالعات يك سازمان را پر مى كند كه براساس مجموعه آن
اطالعات و آگاهى ها و با شناخت روحى و روانى افراد سرويس هاى اطالعاتى
مى توانند كارهاى خود را به پیش ببرند.
سیستم اطالعاتى نظام اسالمى حاكم بر ايران كه وارث سرويس اطالعاتى
پادشاه آريامهر بود و صحیح و سالم و دست نخورده توسط مقدم و فردوست به
نظام جديد منتقل شد يادگارى بود از سیستم هاى اطالعاتى پیشرفته غرب چون
آمريكا و اروپا و موساد. پس از انقالب و در پى نزديكى مالهاى سرخ با اتحاد
جماهیر شوروى، چین، كوبا، كره، سوريه و ديگر كشورهاى ماركسیستى و چپ
دنیا، روحانیون از كلیت اين سرويس ها بهره بردند. بدين ترتیب سرويس اطالعاتى
كنونى جمهورى اسالمى يكى از قويترين سازمان هاى جاسوسى دنیاست كه
توانسته است به خوبى در نقاط مختلف جهان عمل كند.
اگر رژيم فشار و سركوب و قتل مالها سى سال است كه برجاى مانده است
مرهون همین سرويس اطالعاتى پیچیده آن است، بسیارى از رهبران سازمان ها
و احزاب و گروه ها را با هزارويك حیله و نیرنگ و فريب و روانشناسى فردى و
گروهى در اختیار خود گرفته و بر همین اساس است كه وقتى آمريكا ايران را قلب
تروريسم جهان مى خواند، به افغانستان حمله مى كند و طالبان دشمن
سرسخت مالها را از صحنه سیاسى حذف مى كند.
http://adelefardb.blogspot.com
موسوی اردبیلی جانی دهه شصت
۰۴ آذر ۱۳۹۵
موسوی اردبیلی، سیاستمداری سست نهاد و مغلوب قدرت خودکامه
علی افشاری
آیت الله عبدالکریم موسوی اردبیلی در ۹۱ سالگی فوت کرد. پرونده زندگی دومین رئیس قوه قضائیه جمهوری اسلامی بعد از قریب به ۲۷ سال دوری از متن سیاست و کنارهگیری از مناصب حکومتی و تمرکز بر فعالیتهای حوزوی در کسوت مرجعیت در حالی بسته شد که هنوز ابعاد زیادی از فعالیتهای سیاسی و دولتی وی در دهه شصت در هالهای از ابهام قرار دارد.
موسوی اردبیلی در سالهای آخر عمرش
دوسویگی
بررسی مجموعه اخبار رسمی و شنیدهها از وی و درباره وی در محافل خصوصی و در پشت پرده سیاست، شکافی را عیان میکند که داوری قطعی در مورد او را مشکل میسازد. این شکاف از پیش از انقلاب وجود داشته است. فقیه برخاسته از خطه اردبیل سیاست مداری نااستوار بود. اگرچه در پیش از انقلاب خیلی زود وارد مبارزه سیاسی شد، اما هیچگاه به تقابل تمام عیار با نظام سیاسی پهلوی روی نیاورد. در نتیجه اگرچه تحت کنترل ساواک بود اما زندان، فشار و شکنجه را تحمل نکرد.
آیت الله موسوی اربیلی اگرچه از ابتدا میل به تشکیل حکومت دینی و بنیاد گرایی دینی داشت، اما در عین حال باور متعصبانهای به این گفتمان نداشت. توجه به ابعاد نظری دین و فقه و تالیف کتاب و تدریس برایش در نهایت از سیاست ورزی مهمتر بود.
نقطه عزیمت و تبار فکری موسوی اردبیلی با نزدیکان آیت الله خمینی تفاوت بارزی داشت. او فقط از منظر سیاسی پیرو آیت الله خمینی شد اما از نظر دینی هیچگاه شاگرد وی نبود و حضور معناداری در کلاسهای درس وی نداشت. موسوی اردبیلی عمده تحصیلات دینی خود در قم و نجف را در محضر فقها و مدرسانی گذراند که اکثر آنها به دوری از سیاست شهره بودند، فقهایی چون سید محمد رضا گلپایگانی، سلطانى، میرزا مهدى مازندرانى، سید محمد حسین طباطبائى، سید ابوالقاسم خوئى، حکیم، سید عبدالهادى شیرازى، محمدهادی میلانى و شیخ محمد کاظم شیرازى. تنها مدرسان دینی وی که نگاهی نیز به سیاست داشتند، سید احمد خونسارى و شیخ مرتضى حائرى یزدی بودند که هر دو بعد از انقلاب با خمینی دچار اختلاف شدند.
اوایل دهه ۱۳۶۰، در اوج شکنجه و کشتار زندانیان: موسوی اردبیلی در حال بازدید از زندان اوین. اسدالله لاجوردی، دادستان انقلاب و رئیس زندان اوین هم در عکس حضور دارد.
اوایل دهه ۱۳۶۰، در اوج شکنجه و کشتار زندانیان: موسوی اردبیلی در حال بازدید از زندان اوین. اسدالله لاجوردی، دادستان انقلاب و رئیس زندان اوین هم در عکس حضور دارد.
عملکرد در کانون قدرت
حیات سیاسی موسوی اردبیلی به مراحل مختلفی تقسیم میشود. پیش از انقلاب به دنبال تغییر رژیم و تشکیل حکومت دینی با محوریت روحانیت بود. تشکیل نهادهای مذهبی- سیاسی متعدد و تربیت کادر عمده تلاشهای وی را تشکیل میداد.
پس از انقلاب همراه با محمد بهشتی، اکبر هاشمی رفسنجانی، محمد جواد باهنر و سید علی خامنهای حزب جمهوری اسلامی را در ماه اسفند ۱۳۵۷ تشکیل داد تا فقیهسالاری، نظام سیاسی برآمده از انقلاب ضد استبدادی بهمن ۵۷ را به سمت استبداد دینی هدایت کند.
موسوی اردبیلی از ابتدا عضو شورای انقلاب بود. جهتگیری اصلی موسوی اردبیلی در سالهای اولیه بعد از انقلاب ضمن پشتیبانی از سنتگرایی ایدئولوژیک حفظ رابطه حداقلی با نیروهای مذهبی نو اندیش و پذیرش حضور ضعیف آنها در بلوک قدرت بود. از اینرو در شورای انقلاب رابطه خوبی با مهندس عزت الله سحابی برقرار ساخت. در انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری مشهور بود که او یکی از دو عضو موسس حزب جمهوری اسلامی است که با جلالالدین فارسی و حسن حبیبی، کاندیداهای حزب، مخالف بوده و نظر به حل اختلافات با ابوالحسن بنی صدر دارد. اما نگاه منفیاش نسبت به سازمان مجاهدین خلق و گروههای چپ شدید بود. پیش از انقلاب مانند دیگر روحانیون انقلابی به کمک به سازمان مجاهدین خلق روی نیاورد. با شریعتی هم نه رابطه خوبی داشت و نه به ضدیت با او پرداخت و موضعی مشابه آیت الله خمینی در این خصوص اتخاذ کرد.
بعد از تشکیل مجلس اول و تشدید شکاف بین جناح خط امام و نیروهای موسوم به لیبرال، به مرور مواضع موسوی اردبیلی در داخل خط امامیها تثبیت شده و فاصلهاش با منتقدان بیشتر شد. قرار گرفتن در مناصب عضویت در شورای قضایی و دادستانی کل کشور بیشتر او را در موضع تقابلی با رئیس جمهور وقت و نیروهای منتقد و مخالف وضع موجود قرار داد.
موسوی اردبیلی همراه با دیگر چهار عضو روحانی موسس حزب جمهوری اسلامی نامه انتقادی به آیت الله خمینی در بهمن ۱۳۵۸ را امضا کرد که در برخوردی قیممآبانه از پذیرش رای مردم امتناع کرده و رای آوردن بنی صدر و قدرت گرفتن وی را به منزله انحراف از انقلاب و تکرار مشروطه تلقی کردند.
در ماجرای انقلاب فرهنگی وی نیز به میدان آمد و با دفاع از اسلامی کردن دانشگاهها و اخراج مخالفان خواستار اعتماد دانشجویان به دولت شد. او گروههای دانشجویی مخالف و مستقل را تهدید کرد «اگر گروهها به درخواست شورای انقلاب برای تعطیلی دفاتر گوش نکنند آنگاه مردم را دعوت خواهیم کرد تا دانشگاهها را به آن صورتی که میخو اهند در بیاورند».
در اسفند ۱۳۵۹ آیت الله موسوی اردبیلی گزارش قوه قضائیه از تجمع ۱۴ اسفند هواداران بنی صدر در دانشگاه تهران را تدوین نمود که در برخوردی یکسو رانه و جهت دار و با عدول از موازین قضائی انگشت اتهام را صرفا به سمت رئیس جمهور دراز کرد. اختلاف موسوی اردبیلی با بنی صدر چنان بالا گرفت که میگویند در یکی از جلسات قندان به سمت او پرتاب کرد.
مسیر پر سرعت تحولات دهه شصت او را جایگاهی بالاتر در هرم قدرت سوق داد و جانشین آیت الله بهشتی در ریاست دیوان عالی قضلیی شد. این سمت که تا ۸ سال دوام یافت وی را در یکی از جنجالیترین ودر عین حال مشکلدارترین نهادهای حکومتی در آن دوره زمانی قرار داد. وی در راس قوهای بود که با احکام قضات آن دهها هزار نفر از مخالفان سیاسی خارج از موازین آئین دادرسی منصفانه یا اعدام شدند یا سالهای طولانی را در زندان گذارنده و شکنجهها وتضییقات زیادی را از سر گذراندند.
اگر چه موسوی اردبیلی در تریبونهای رسمی کمابیش از عملکرد دستگاه قضائیاش دفاع میکرد، اما به شهادت برخی از مسئولان آن دوران در جلسات خصوصی ابایی از طرح این واقعیت نداشت که اوضاع قوه قضئیه خیلی خراب است. طنر تلخ ماجرا در انجا بود، کسی که دستگاه تحت نظرش را پر از مشکل و نقض حقوق افراد میدانست و به واقع کنترلی بر بخشهای مهم آن نداشت، حاضر نشد استعفا بدهد و خود را از مسئولیتهای حقوقی و اخلاقی رها سازد.
خاطرات آیت الله منتظری از جنایت بزرگ اعدامهای دست جمعی سال به۱۳۶۷ به وضوح مشی دوگانه و مذبذب آیت الله موسوی اردبیلی را آشکار میسازد. آیت الله منتظری مشخص میکند که موسوی اردبیلی در خفا و جلسات خصوصی موضع “لیبرالی” دارد اما در تریبونهای رسمی از موضعی اقتدار گرا صحبت میکند. در دهه شصت وی و برخی از اعضای شورای عالی قضایی بارها شکایتهای شان از دخالتهای سید احمد خمینی و همچنین جریان تند رو نقوذ کرده در قوه قضائیه که اعتنایی به نظرات مقامات مافوق نداشتند را با آیت الله منتظری در میان میگذاشتند. در جریان اعدامهای ۶۷ موسوی اردبیلی همانطور که بعدها علنا گفت نظر مخالف داشت، اما وقتی پاسخ استعلامش توسط احمد خمینی به نیابت از پدرش صریحا داده شد و هیات مجازات کارش را شروع کرد در نماز جمعه به حمایت از آن اقدام غیر انسانی و جنایت بار پرداخت!
موسوی اردبیلی در جریان برکناری آیت الله منتظری نقشی نداشت همراه هم نبود اما به دلیل ناتوانی در ایستادگی و پارهای ملاحظات سیاسی با جناح خط امام که خود از رهبران آن محسوب میشد، مخالفتی نیز نکرد. اما هیچگاه سخنان تندی علیه آیت الله منتظری به زبان نیاورد و در سالهای بعد نیز کوشید تا رابطه حسنهای با وی برقرار سازد.
از تهران به قم
درگذشت آیت الله خمینی نقطه عطفی در فعالیتهای سیاسی و اجتماعی موسوی اردبیلی بود. البته به نوعی تنرل وی در بلوک قدرت در سالهای پایانی عمر آیت الله خمینی کلید زده شد. بر مبنای توافقی اعلام نشده قرار بود، سید علی خامنهای بعد از پایان ریاست جمهوری، سکان اداره دیوان عالی قضایی را در دست بگیرد و آیت الله موسوی اردبیلی نیز دبیر شورای نگهبان شود. اما انفاق غیر منتظره رهبر شدن تصادفی خامنهای معادلات را بر هم زد. در آرایش سیاسی مورد نظر خامنهای، نقش درجه اولی برای موسوی اردبیلی وجود نداشت. به او دبیری شورای نگهبان پیشنهاد شد که ان را نپذیرفت.
موسوی اردبیلی تصمیم گرفت به شهر قم برگردد وفعالیتهای حوزوی را در اولویت قرار دهد. اما تا مدتی در حوزه حکومت فعال بود و خطبههای نماز جمعه اش در تهران برقرار بود. اما آخرین خطبه نماز جمعه وی که آشکارا به انتقاد از گسترش فسادها و سیاست غلط در انتساب همه مشکلات به آمریکا پرداخت، تیر خلاص را به موقعیت ضعیف شده وی در نظام سیاسی وارد ساخت. برخودی که در پشت پرده بعد از آن خطبه معروف و انتقادی صورت گرفت هنوز از رازهای سر به مهر نظام است.
بعد از آن اتفاق حاشیه نشینی سیاسی و بازنشستگی به موسوی اردبیلی تحمیل شد. او هم به نوعی قهر کرد و البته سنت حاکم بر حوزههای علیمه نیز جایی برای تلفیق سیاست ورزی و مرجعیت باقی نمیگذاشت. وی نیز بنا به شبوه سیاسی مالوف خود که اهل ایستادگی نبود اراده حاکمیت بر دور کردن از متن نظام را پذیرفت فقط کوشید تا با موضع گیریهای گاه و بیگاه مشی متمایز خود با حاکمان جدید را نشان دهد و بیشتر خود را در جایگاه یک مرجع تقلید هوادار نظام و در عین حال منتقد جریان حاکم جا بیندازد. در عین حال مراقب بود تا با رعایت خط قرمزها کارش به تقابل با نظام و خامنهای نکشیده و در نهایت حرمت ظاهری اش حفظ گردد.
او کماکان موقعیت خود در جناح موسوم به چپ به عنوان یک رهبر معنوی را حفظ کرد. البته موسوی اردبیلی در دهههای هفتاد و هشتاد به صورت کامل از سیاست کنار نبود، بلکه در مقاطعی مانند انتخابات ۱۳۷۶ از سید محمد خاتمی حمایت کرد و در دوران اصلاحات حامی دولت در قم و حوزههای علمیه بود. البته منتقد دگر اندیشها نیز بود. به عنوان مثال منتقد مشی برخی از رسانهها چون جامعه و توس بود و به دکتر ابراهیم یزدی و اظهارات انتقادی وی در خصوص دهه شصت حمله کرد. در دوران احمدی نژاد نیز ناخشنودی و انتقاد هایش را پنهان نساخت. نسبت به ورود سپاه و بسیج به حوزههای سیاسی و اقتصادی مخالفت علنی کرد.
پس از سال ۸۸
موسوی اردبیلی در سال ۱۳۸۸بعد از اوج گیری اعتراضات خیابانی به تهران سفر کرد تا خامنهای را به ابطال انتخابات و مصالحه با کاندیداهای معترض قانع سازد، اما خامنهای میانجیگری او را نپذیرفت و با یاد آوری دوران رهبری آیت الله خمینی گوشزد ساخت که در زمان ریاست وی بر قوه قضائیه برخوردهای شدید تری با چنین موقعیتهایی صورت میگرفت. در سال ۹۲ اردبیلی هاشمی رفسنجانی را تشویق کرد تا نامزد انتخابات ریاستجمهوری شود. او رای روحانی را محصول عصبانیت مردم از رد صلاحیت رفسنجانی بشمار آورد.
موسوی اردبیلی از سیاستهای دولت حسن روحانی حمایت میکرد و مخالفتی با عملکرد وزارت ارشاد نداشت.
موسوی اردبیلی در دوران رهبری خامنهای به تدریج به چهرهای مورد توجه نیروهای طرفدار نظام اما معترض به وضع موجود قرار گرفت. او وزنهای برای آنان در حوزههای علمیه محسوب میشد. نظرات سیاسی وی در این دوران تعدیل شده بود، اما همچنان به نظریه ولایت فقیه و پیوند دین و ودولت اعتقاد داشت.
او در سال ۱۳۹۱ در سخنانی در درس خارج از فقه خود، از مردم به دلیل عملکردش در سالهای پس از انقلاب حلالیت طلبید و مسئولیت خود در مشکلات موجود را پذیرفت. این موضع گیری در بهبود نسبی موقعیت او در افکار عمومی نقش زیادی داشت اگرچه جزئیات اشتباهاتی که او اشاره کرده بود، فاش نشد.
khamenei_ardabili_hospitalبررسی حیات سیاسی موسوی اردبیلی نشان میدهد که او سیاستمداری محکم و دارای مشی پایدار نبود. در برابر استبداد دینی و قدرت خودکامه اهل مقاومت نبود چه در دورانی که جزو بخش مسلط قدرت بود اما از پارهای سیاستهای اقتدار گرایانه ناراضی بود و چه در زمانی که به جرگه مغلوبین و طرد شدگان پیوست. همچنین این نکته نیز قابل تامل است که وی مهارت و زیرکی سیاسی بالایی نداشت تا در موقعیت رهبری و جایگاههای طراز اول قرار بگیرد. پارهای موضع گیریها و رفتار هایش که دستمایه طنز و شوخی در جامعه میشد، نیز او را آسیب پذیر ساخته بود. به همین دلیل هیچ یک از جناحها و حتی جناح متبوعش نام وی را برای جایگزینی آیت الله خمینی مطرح نکرد و تنها به عنوان یکی از اعضای شورای رهبری مد نظر بود.
داوری جامع و منصفانه در خصوص عملکرد سیاسی او با توجه به اطلاعات موجود دشوار است اما هر چه هم دادهها خطاپوشانه برگزیده شوند، باز نمیتوان نقش او را در برافراشته شدن بنای کج استبداد دینی انکار کرد. اگرچه او در دهههای هفتاد و هشتاد از مواضع قبلی خود فاصله گرفت اما پسامد بیرونی این تحول فکری در حدی نبود که معادل تاثیرات منفی کارکرد او در دهه ۱۳۶۰ باشد، بخصوص که او به رویارویی مستقیم با ساخت قدرت مطلقه و پرداخت هزینه روی نیاورد. اما به هر حال انصاف و دقت حکم میکند که تزلزل و اعتزال و انتقادهای ملایمش را هم در داوری لحاظ کنیم.
محمود صادقی به دادگاه احضار شد
۰۶ آذر ۱۳۹۵
پیگیری پروندههای فساد؛ محمود صادقی نماینده مجلس به دادسرا احضار شد
محمود صادقی، نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی با شکایت دادستانی تهران به دادسرا احضار شد.
۰۶ آذر ۱۳۹۵
پیگیری پروندههای فساد؛ محمود صادقی نماینده مجلس به دادسرا احضار شد

محمود صادقی، نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی با شکایت دادستانی تهران به دادسرا احضار شد.

محمود صادقی، نماینده اصلاحطلب مجلس شورای اسلامی به دادسرا احضار شد
محمود صادقی شنبه ششم آذرماه در گفتوگو با خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) خبر احضار خود به دادسرای فرهنگ و رسانه را تأیید کرد و گفت که هیئت رئیسه مجلس هفته گذشته در تماسی تلفنی این خبر را به او اطلاع دادهاست.
صادقی، یکی از اعضای هیئت رئیسه فراکسیون امید نزدیک به دولت حسن روحانی و اصطلاحطلبان، گفت که این مسئله باید ابتدا در هیئت نظارت بر رفتار نمایندگان بررسی و سپس در صورت تشخیص این هیئت، به دادسرا اعزام شود. او گفت که احضار به دادگاه باید به صورت مکتوب به او ابلاغ شود.
نماینده تهران در مجلس همچنین تأکید کرد که احضار او به دلیل اظهاراتش درباره یاشار سلطانی است و شاکی او نیز دادستانی تهران است و هیئت رئیسه شنبه خبر دریافت حکم مکتوب احضار به دادسرا را به اطلاع او دادهاست.
محمود صادقی نمایندهای است که در هفتههای اخیر با پیگیری پروندههای فساد و همچنین ارسال برخی توئیتها و پیامهایی در دیگر شبکههای اجتماعی در نقد فیلترینگ، ستایش از روز علیه خشونت علیه زنان، و دعوت از رئیس قوه قضاییه به همکاری در شفافسازی و مبارزه با فساد خبرساز شدهاست.
او توجه زیادی به افشاگریهای یاشار سلطانی نیز نشان داد. یاشار سلطانی، سردبیر وبسایت معمارینیوز پس از آن بازداشت شد که در سایت معمارینیوز لیست واگذاریهای ارزان قیمت املاک و زمینهای شهرداری تهران به اعضای شورای شهر و نزدیکانشان را منتشر کرد. او دو هفته پیش از زندان بود
محمود صادقی نماینده مجلس به دادسرا احضار شد
۰۶ آذر ۱۳۹۵
پیگیری پروندههای فساد؛ محمود صادقی نماینده مجلس به دادسرا احضار شد
محمود صادقی، نماینده تهران در مجلس شورای اسلامی با شکایت دادستانی تهران به دادسرا احضار شد.
ایا قتلهای زنجیره ای ادامه اعدامهای ۶۷ بود
- شامگاه اول آذر، داریوش فروهر طبق معمول در دفتر کار خویش در طبقه فوقانی خانهاش است و پروانه اسکندری تلفنی با خواهرش صحبت میکند. پاسی از شب گذشته که مسلم و صادق، دو مأمور اطلاعاتی، گل و شیرینی به دست به در خانه فروهرها میرسند. دو مأمور دیگر هم در بنبست «مراد زاده»، کمی پایینتر از خانه فروهرها ایستادهاند. چند مأمور دیگر هم از کوچه مراقبت میکنند. مسلم و صادق وارد خانه فروهرها میشوند. به فاصلهای نه چندان طولانی، فلاح، رییس تیم و مأموری دیگر نیز وارد حیاط خانه میشوند. پس از گذشت نیم ساعت، فلاح با بیسیم بقیه مأموران را به سمت خانه فرا میخواند. او به اتفاق مسلم و مأموری دیگر، پروانه را به طبقه بالا، جایی که دفتر کار فروهر و قتلگاه اوست میبرند. ابتدا بازرسی میکنند و سپس فلاح دستور سلاخی را صادر میکند.
حیاط خانه فروهرها پس از وقوع قتل داریوش فروهر و پروانه اسکندری
پروانه اما با دیدن پیکر خونآلود همسرش گویی میخواهد فریاد بکشد اما هاشم امانش نمیدهد. در حالی که مسلم و مأموری دیگر دهان و گردنش را گرفتهاند با ماده بیهوشی، بیهوشش میکنند. سپس محسنی چند ضربه کارد بر سینهاش فرو میآورد اما ضربات کاری نیستند. مأموری که دهان پروانه را گرفته میگوید که او هنوز تکان میخورد. محسنی با وارد کردن ضرباتی دیگری -در مجموع ۲۷ ضربه- جان پروانه را میستاند.
۲- دیری نمیگذرد که خبر به قتل رسیدن محمد مختاری و محمدجعفر پوینده که هر دو عضو فعال کانون نویسندگان ایران بودند نیز در فضای جامعه میپیچد.
آن روزها، مطبوعات و روزنامههای مستقل نوظهور، انحصار خبری را شکسته بودند و اخبار مربوط به چندین قتل که سپس به قتلهای زنجیرهای معروف شدند، به سرعت در فضای عمومی کشور پخش شد.
به لطف حضور مطبوعات مستقل حساسیت افکار عمومی نسبت به این قتلها برانگیخته شد و نهایتا پرده از راز این جنایت از سوی یکی از متهمان پرونده برافتاد. مطبوعات آن دوره نوشتند که مصطفی کاظمی، مدیرکل وقت اداره امنیت وزارت اطلاعات به دفتر محمد خاتمی در پاستور رفته و از نقش مأموران وزارت اطلاعات در آن قتلها پرده برداشته است.
از روزهای نخست افشای قتلهای زنجیرهای تا روزی که سعید حجاریان ترور شد، مقالهها و تحلیلهای گوناگونی درباره چگونگی این قتلها و جنایات انجام شده در وزارت اطلاعات و دستگاه امنیتی کشور منتشر شد. در لابهلای همین مطالب بود که روشن شد قتل چهار نفری که دستگاه قضایی پرونده قتلهای زنجیرهای را به آنها محدود کرد، در امتداد قتلهایی بودند که پس از وفات روحالله خمینی و روی کار آمدن جانشین او (تا آن روز) صورت گرفته بود.
تحقیقات تا جایی پیش رفت که حتی فوت ناگهانی احمد خمینی، فرزند روحالله خمینی نیز به عنوان قتل به مجریان پروژه قتلهای زنجیرهای منسوب شد. پروژهای که قتل بیش از یکصد دگراندیش با روشهایی مرموز در آن تعریف شده بود.
اندکی بعد که بساط مطبوعات مستقل برچیده شد، پرونده این قتلها نیز بسته شد و ماجرا با محکومیت ۱۱ نفر به عنوان مباشر، معاون و آمر قتل پایان داده شد. دادگاه متهمان غیرعلنی برگزار شد و افکار عمومی از انگیزه اصلی قتلها چیزی نشنید تا این که سالها بعد متن بازجوییهای سعید امامی و دیگر متهمان به بیرون درز کرد و در تاریخ ثبت شد.
در دوره ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، برخی از حامیان دولت از جمله در مرکز اسناد انقلاب اسلامی این قتلها را فتنهای از سوی دولتمردان محمد خاتمی خواندند و روایتهای دیگری از این قتل ها تعریف کردند. در این زمینه حتی خبر دیگری هم در سال ۸۸ منتشر شد که قتل فروهرها را به یک سازمان تروریستی در ترکیه نسبت داد.
۳- پرستو فروهر، فرزند ارشد داریوش فروهر و پروانه اسکندری که هر سال برای بزرگداشت یاد آنان در سالگرد کشته شدنشان به ایران میرود، همچنان در جستوجوی حقیقت است. او امسال نیز عازم ایران شد در حالی که پیش از رفتنش احضاریهای از دادستانی اوین برایش فرستاده بودند:
بیشتر بخوانید: بازجویی از پرستو فروهر ادامه دارد
خانم فروهر سه سال پیش گزارشی مستند از مشاهدات خود از پرونده قتل پدر و مادرش ارائه داد. این گزارش خود سندیست که نشان میدهد دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی قتل دگراندیشان را از سال ۱۳۷۰ در دستور کار اداری خود قرار داده بوده و مأموران در بازجوییها صراحتاً به این امر اعتراف داشتهاند.
بر اساس این گزارش یکی از مباشران قتلها در بازجویی گفته بود که کار حذف فیزیکی و دیگر کارها از قبیل دستگیری، انتقال متهم و مراقبت ثابت و …، از سال ۱۳۷۰ در پرینت کاری از طرف وزارت مشخص میشده است: «برای ما مشخص شده بود و جزء وظایف قسمت ما بود و از خود وزیر گرفته تا پایین، همه میدانستند که برای هر قسمت برنامهای تهیه و تنظیم شده که باید بر اساس آن عمل شود و گرنه به اتهام سرپیچی از دستور به دادگاه تخلفات اداری معرفی میشدیم. و اینکه این نوع کارها در وزارت زیاد انجام میشد، چه در داخل و چه در خارج و تنها در این مورد بود که به این صورت درآمد. این امور در تشکیلات اطلاعات بسیار عادیست. تمام برادران در هر کاری که شرکت میکردند با وضو بوده و با ذکر، مأموریت انجام میدادند. مجدداً باید بگویم که قتل اتفاق نیافتاده بلکه حذف دو عنصر پلید {بوده} که دستور آن از سوی مقامات تشکیلات صادر گردیده. این نوع مأموریتها را تیمهای بسیاری انجام دادهاند و برای آنها هم جوایز بزرگ دریافت کردهاند و بنده هم موظف به {انجام دستورات} تشکیلات اطلاعات هستم.»
این اعترافها تاکنون محکمترین سندیست که نشان میدهد پس از اجرای حکم معروف روحالله خمینی که به اعدامهای دستهجمعی سال ۶۷ انجامید، وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به صورت تشکیلاتی راهبرد حذف فیزیکی مخالفان را به شیوهای که مأموران این دستگاه در اعترافات خویش گفتهاند، در دستور کار قرار داده بود تا کسانی را که احیاناً نتوانسته بودند در زندانها اعدام کنند، به این شیوه از سر راه بردارند.
پس از مرگ روحالله خمینی، علی فلاحیان، قائم مقام وقت وزارت اطلاعات از بدو تأسیس به مقام وزارت رسید. وزیری که از سوی اکبر هاشمی رفسنجانی به این سمت منصوب شد و رأی اعتماد خود را از مجلسی گرفت که جناح چپ وقت (بخشی از اصلاحطلبان امروز)، در آن اکثریت داشت.
از سوی دیگر شواهد تاریخی نشان میدهند که خشونت از همان ابتدای شکلگیری نظام جمهوری اسلامی از سوی انقلابیون حاکم و در رأس آنان شخص خمینی تئوریزه شده بود. نقش روحالله خمینی به واسطه قدرت معنوی و شخصیت کاریزماتیکش، در بسیاری از تصمیمگیریهای کلان جمهوری اسلامی غیر قابل انکار است. بسیاری از مدیران انقلاب از مهدی بازرگان، نخست وزیر موقت گرفته تا سران قوای سهگانه، در دوره حیات خمینی در مسائل کلان از او فرمان میگرفتند. با چنین قدرت و اختیاراتی، او به راحتی می توانست شیوه برخورد با مخالفان خویش را انتخاب کند.
۴– این روزها اما به لطف اینترنت و شبکههای اجتماعی منابع صوتی و تصویری متعددی در دسترس است که گویای نوع نگاه حاکمان وقت به مخالفانشان است. منابعی که گویای چگونگی تئوریزه شدن خشونت از سوی رهبریست که به باور هوادارانش مظهر رحمت و عطوفت بوده و در مقابل مخالفانش با حسن نیت رفتار میکرده است.
در ویدئویی که به نظر میرسد به بعد از وقایع کردستان و گنبد (حدوداً چهار ماه پس از پیروزی انقلاب) تعلق دارد، رهبر انقلاب با چنین لحنی با مخالفانش سخن میگوید: «اگر ما از اول که رژیم فاسد را شکستیم و این سد بسیار فاسد را خراب کردیم، به طور انقلابی عمل کرده بودیم، قلم تمام مطبوعات را شکسته بودیم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطیل کرده بودیم و رؤسای آنان را محاکمه کرده بودیم و حزبهای فاسد را ممنوع اعلام کرده بودیم و رؤسای آنان را به سزای خود رسانده بودیم و چوبههای دار را در میدانهای بزرگ برپا کرده بودیم و مفسدین و فاسدین را درو کرده بودیم، این زحمتها پیش نمی آمد …. یک حزب آن هم حزبالله، حزب مستضعفین و من توبه میکنم از این اشتباهی که کردم ….»
روحالله خمینی در ادامه مخالفان را به برخورد انتقامجویانه و انقلابی تهدید میکند. او نه تنها نمیکوشد تا از جایگاه رهبری خویش خشونتها را مدیریت کند و مخالفان را به آرامش دعوت کند، بلکه مانیفستی برای سرکوب مخالفان صادر میکند که از آن زمان تاکنون در جمهوری اسلامی به اجرا گذاشته شده است.
او در واقع به شعلههای خشونتی که ایران انقلابزده را فرا گرفته بود، دمید و این رویه حتی به خارج از مرزها نیز سرایت کرد، از جمله دعوت مردم عراق به قیام علیه صدام، تحریک شیعیان در کشورهای شیخ نشین و نهایتاً صدور انقلاب و راهاندازی نهضتهای آزادیبخش.
۵- پس از آغاز جنگ و حوادث سال ۶۰، موج سرکوب و انتقامجویی وارد مرحله تازهای شد. جمهوری اسلامی که از یک ثبات نسبی برخوردار شده بود، دستگاه امنیتی را بازسازی کرد و این بار به شکلی هدفمند به رویارویی با مخالفان رفت. پس از سرکوب مخالفان مسلح، نوبت به مخالفان قانونی رسید. لیبرالها (اعضای جبهه ملی، خلق مسلمان، نهضت آزادی و …) منزوی، بازداشت و ممنوع از فعالیت شدند.
یکی از مراجع تقلید برجسته وقت یعنی محمدکاظم شریعتمداری به اتهام کودتا محصور شد. حزب توده که از دوره رضاشاه در ایران قدمت داشت و از قضا از حامیان جمهوری اسلامی بود منحل، اعضای برجسته آن بازداشت یا متواری و تعدادی از آنها در سال ۶۷ اعدام شدند.
سپس نوبت به خودیترها رسید. مهدی هاشمی، فرمانده بزرگترین شبکه تروریستی جمهوری اسلامی در خارج از کشور که از حمایت قائم مقام رهبری برخوردار بود، پس از افشای ماجرای مک فارلین بازداشت، محاکمه و اعدام شد و بسیاری از هواداران حسینعلی منتطری به اتهام انتساب به مهدی هاشمی از سوی دستگاه اطلاعاتی جمهوری اسلامی تصفیه شدند و به حاشیه رفتند تا اینکه نوبت به خود منتظری رسید.
۶- این بازخوانی کشتار در جمهوری اسلامی در سالگرد قتل فروهرها تلاشیست برای نشان دادن این واقعیت که بر خلاف برخی دیدگاهها (که اخیرا در شبکههای اجتماعی منتشر شده)، اعدامهای سال ۶۷ نه یک استثنا، بلکه یک رویه نهادینه شده در جمهوری اسلامی بوده، گرچه در هر دوره شیوههای اجرای آن به مقتضای زمان تغییر کرده است.
مصطفی تاجزاده از جمله اصلاحطلبانیست که پس از آزادی ا ز زندان کوشیده تا به بازخوانی تاریخچه جمهوری اسلامی بپردازد. او اخیرا در سلسله یادداشتهایی به نام در ضرورت بخشایش، گفته است که تاریخ جمهوری اسلامی زوایای روشنی نیز دارد و وقایعی که در سالهای ۶۰ روی داد و نهایتاً به اعدامهای سال ۶۷ انجامید، کنش و واکنشی از سوی انحصارطلبان حکومتی و مخالفان خشونتطلب آن بود.
تاجزاده در جایی از این مقالات مینویسد: «مجاهدین خلق میکوشند استثنای ۶۷ را به قاعدهای برای شصت و هفتی نمایاندن تاریخ انقلاب و تاریخ دفاع میهنی این مردم تبدیل کنند تا مشی و جنایات تروریستی خویش را تحتالشعاع آن قرار دهند. تقلیل تاریخ انقلاب و دفاع حماسی ایران به صفحات صرفاً تاریک آن نه تنها خطا که جفای به ملتیست که تصمیم گرفته است روی پای خود بایستد و جایگاهی در شأن و شایسته خود در سطح منطقه و جهان بیابد و فردایی بهتر برای خود و فرزندانش رقم زند.»
تاجزاده گرچه اعدامهای ۶۷ را محکوم کرده و مسئولیت خویش را به عنوان یکی از اعضای دولت (معاون محمد خاتمی، وزیر وقت ارشاد) پذیرفته، اما این اعدامها را استثنا توصیف کرده است. او هیچ تحلیلی از علت وقوع این جنایت نمیدهد و تنها به روایت مجاهدین خلق یا محافظهکارانی چون هواداران محمدتقی مصباح یزدی میپردازد.
تاج زاده بر این باور است که مسعود رجوی، صادق خلخالی و اسدالله لاجوردی مثلث خشونتها و سرکوب مخالفان بودند اما این تحلیل تنها صورت مسأله را پاک میکند و هیچ سرنخی از چگونگی شکلگیری نهاد سرکوب در ساختار این نظام نمیدهد.
اینکه جمهوری اسلامی منشأ خدماتی برای ایران و ایرانیان بوده در این میان اساساً موضوع بحث نیست چرا که دستگاههای تبلیغاتی نظام و مورخان درباری به اندازه کافی در وصف این خدمات گفتهاند و احتمالاً نیازی نیست منتقدان و مورخان مستقل هم در این زمینه مدیحهسرایی کنند. چنانچه نظامهای گذشته نیز هر یک میتوانستند منشأ خدماتی برای ایران و ایرانی باشند.
به این ترتیب احیانا تنها از یک منظر میتوان با مصطفی تاجزاده موافق بود و اعدامهای سال ۶۷ را استثنا خواند: اعدامهای ۶۷ نقطه عطف همه جنایتهاییست که تاکنون به نام جمهوری اسلامی به ثبت رسیده است. جنایتهای سازمان یافتهای که نطفه آن در مدرسه رفاه بسته شد و تا قتلهای زنجیرهای به شکلی سازمانیافته ادامه یافت و حالا در آزار و اذیت پیوسته زندانیان سیاسی و فعالان مدنی تجلی یافته است.